ز هر سو کوشا بباید شدن زدانش نیوشا بباید شدن نیوشا خانومی جمعه 10 اردیبهشت 1389 :: نویسنده : مامی خانووووم
چند وقتی هست که دختر خانووومی من مثل من و پدرش نماز می خونه ( البته خوب بیشتر مثل پدرش چون من یا وقتی خوابه نماز می خونم یا وقتی پدرش خونه هست و مواظبشه چون مهلت نمی ده و همه چیز رو بر می داره !! ) خیلی هم با مزه می خونه سرش رو می گیره بالا و لبهاشو تکون می ده و یه چیزهایی زمزمه می کنه و دایم ما رو نگاه می کنه و زیر لب می خنده ناقلا می دونه ما داریم از دیدنش لذت می بریم و کیف می کنیم ، حسابی خودشو لوس می کنه ولی چند روزیست که که نماز رو بصورت کامل می خونه و رکوع و سجده را هم انجام میده البته به سبک خودش
نوع مطلب : شیرین کاریهای نیوشا خانووومی، خاطرات، برچسب ها : لینک های مرتبط : درباره وبلاگ ![]() سلام من نیوشا هستم. 18 آبان 87 به دنیا آمدم .قرار بود مامی از روز اول که بدنیا اومدم برام وبلاگ درست کنه , ولی من اینقدر اذیتش کردم و وقتش رو گرفتم که نتونسته .حالا بهش قول دادم خانووووم بشم تا بتونه خاطرات و کارهای با مززززززززززه منو بنویسه .قول دادمااااا!!!! راستی اون شعری هم که بالای صفحه می بینید انتخاب باباجونمه , از روی همین شعر اسم منو انتخاب کرده . مدیر وبلاگ : مامی خانووووم مطالب اخیر آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان آمار وبلاگ
|